سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته هایی از سنگ

نوشته هایی از جنس نمیدونم چی چی یکشنبه 84/9/6 ساعت 7:47 صبح

می خواهم تولد مرگم را جشن بگیرم .نمیدانم چرا کسی برایم تابوت هدیه نمی آورد .ای کاش می توانستم آه سردی برای خود داشته باشم . هنوز خودم را در چشمان تو پیدا نکرده ام .از حل کردن جدول باطله های قلبم خسته شدم . دوست دارم کمی عشق دود کنم .زندگی ام را برای زمستان ذخیره کرده ام .نمیدانم پائیز امسال دلی ب رای گرفتن دارم یا نه ؟ آیا میتوانم دردی برای کشیدن داشته باشم؟قصد دارم برای تعطیلات آخر عمر به ابدیت سفر کنم .سلسله جبال برزخ .رستوران شبهای گورستان . دوست دارم به قبرستان راه شیری بروم - احساس میکنم در باتلاق زمین گرفتار شدم . دیگر قدرت بالارفتن از آسمانها را ندارم . احساس میکنم روحم به روغن سوزی افتاده - قصد دارم قلب پاره پاره ام را به آپاراتی ابدیت ببرم . شاید هم دستور تیرباران دلم را صادر کردم - می خواهم کمی خوشبینانه تر نگاه کنم .با لشکر کلمات بدون مفاهیم هی کاری نمیتوان انجام داد .وقت آن شده کمی شفاف سازی کنم و تعلیق غنی سازی کلماتم را به پایان برسانم .باید بورس سیب زمینی را دوباره راه اندازی کنم - باید تولید را آنقدر بالا ببرم تا مصرف به سکسکه بیفتد . متاسفانه بعضی ها پوست طالبی را دور میاندازد در حالی که طالبان این پوست در افغانستان فراوانند . باید بسیاری از مرغ و خروسها را بازنشسته کنیم.باید بیمه عمر گوسفندها را جدی بگیریم.باید نهادی برای حمایت از پروانه های بی سر پرست تشکیل دهیم . باید برای حمایت از کوهستانهای زلزله زده و رودخانه های طغیان کرده اقدام کنیم .باید کنسرت موسیقی سکوت تعطیل شود . می توانیم لاک پشتها را هم در دوهای همگانی شرکت دهیم .باید از کودکان دم بخت حمایت کنیم .برای این کار باید قلک بانکها را بشکنیم . باید بایدها و نبایدها را جدی بگیریم . راستش را بخواهی خودم هم از شما خسته شدم . دلم میخواهد سر بگذارم به خیابان خودم به بیغوله های پرت وجدانم .به کوچه پس کوچه های گمشده عاطفه ام - به خرابه های سوخته دلم . به آن نانواهایی که به من صداقت فروختند . آن آپاراتی هایی که ملکوتم را بالانس می کردند .هر روز صبح:نان پنیر نیایش . ظهرها آبدوغ خیار محبت و شبها هم آبگوشت تضرع بار میزاشتیم . تما وجودم حرارت تبسم بود . هیچوقت جیبهای پریشانی ام از سکه های توکل خالی نبود . خوب یادم هست که روی دیوار قلبم نوشته بودم:لعنت بر پدر ومادر کسی که در اینجا آشغال بریزد...


نوشته شده توسط: صبا


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
13343


:: بازدیدهای امروز ::
8


:: بازدیدهای دیروز ::
10



:: درباره من ::

دلنوشته هایی از سنگ

صبا
من یک فرد روانی هستم- از نظر تعادل فکری در سطح بسیار پایین قرار دارم - به ورزشهای رزمی علاقه دارم-قبلا باشگاه داشتم و تدریس فنون رزمی داشتم - از فلسفه خوشم میاد - کلا از حرفایی که فقط خودم بفهمم خوشم میاد -ازنوشتن چرت و پرت لذت میبرم - البته چرت و پرتهایی که وقتی میخونم اعصابم رو خورد نکنه -

:: لینک به وبلاگ ::

دلنوشته هایی از سنگ



:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو